×
از بین هزاران پیامی که دریافت می‌کنم، یکی از پیام‌ها نگرانی و آشوب خاصی در ذهنم ایجاد کرد. این پیام ‏را جوانی فرستاده بود که خودش را از نسل فردا معرفی می‌کرد. او در دل این پیام غم و نگرانی معرفتی و ‏فکری خودش را جا داده بود و با عباراتی کوتاه به شرح میزان اختلاف ترسناک نسل خودش و نسل پیشین ‏پرداخته بود.‏ آنچه در پیام او آمده بود و سوال‌های پراکنده‌اش ذهنم را مشغول داشت و فکرم را جولانگاه خود ساخت. در ‏میان حروفش اندوه را یافتم و در میان جمله‌ها نگرانی را و در میان کلماتش نومیدی. دانستم این سوال‌ها ‏مخصوص حال او نیست بلکه بسیاری از هم‌نسلان او را ـ پسران و دختران ـ درگیر خود کرده است.‏ شاید این سوالات برای برخی خوانندگان خیلی عادی یا «تفریح معرفتی» به نظر آید اما نظر من خلاف آن ‏است. هنگام خواندن این نامه در سفر بودم و وقتم بسیار تنگ، اما با این حال نتوانستم پاسخ را به تاخیر ‏اندازم یا سوال را از ذهنم بیرون کنم در نتیجه نخست پاسخ را در ذهنم تصور کردم و سپس آن را نوشتم.